کد مطلب:106662 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:172

نامه 038-به مردم مصر











[صفحه 133]

از نامه های امام (ع) به مردم مصر هنگامی كه مالك اشتر (خدایش بیامرزد) را به فرمانروایی آنها تعیین كرد. سرادق: خانه ی پنبه ای، خیمه، چادر. نكول: بازگشت. ظبه: تیزی شمشیر. نبا السیف: وقتی كه شمشیر مضروب خود را نبرد. اجحام: عقب نشینی، واپس ایستادن. فلان شدید الشكیمه: موقعی كه خویشتن دار و دارای قوت نفس باشد، اصل الشكیمه آهنی است كه در دهان اسب قرار داده می شود، (دهانه ی اسب). این نامه از بنده ی خدا، علی امیرالمومنین، به گروهی كه به خاطر خدا خشمگین شدند، آنگاه كه روی زمین معصیت و نافرمانی خدا به عمل آمد، و حق او نادیده گرفته شد، در نتیجه، ظلم و ستم بر سر نیكوكار و بدكار، و حاضر و مسافر خیمه زد، تا آنجا كه نه كار نیكی بود كه روآوردن بدان باعث دلخوشی شود و نه كار زشتی بود كه از آن منع كنند. اما بعد، یكی از بندگان خدا را نزد شما فرستادم، كه در اوقات ترسناك خوابش نرباید، و به هنگام بیم از دشمن، هراسی به دل راه ندهد، نسبت به تبهكاران از آتش سوزانتر است، او مالك پسر حارث برادر مذحج، است. پس به سخن او گوش فرا دهید، و فرمان او را تا آنجا كه مطابق حق است اطاعت كنید، زیرا او شمشیری از شمشیرهای خداست كه

هرگز كند نگردد، و ضربتش بی اثر نماند، بنابراین اگر به شما فرمان حركت داد، حركت كنید، و اگر فرمان ایست داد بایستید، چه او، اقدام نمی كند و بر نمی گردد، تاخیر نمی اندازد، و پیشروی نمی كند، مگر با فرمان من. شما را به داشتن چون او، بر خود مقدم داشتم، از آن رو كه او خیرخواه شما و در كوبیدن بر دهان دشمنتان پایدار می باشد. در این نامه چند مطلب است: اول- عبارت امام (ع): من عبدالله... یتناهی عنه تصویری است از نامه و توصیف از اهل مصر كه به خاطر خدا مطابق فطرتشان خشمگین شده اند، و اشاره به مخالفت آنان با بدعتهایی است كه به عثمان نسبت داده شده و بدان جهت آنها خشمگین به مدینه آمدند كه مبادا حدود الهی تعطیل شود. اگر كسی بگوید كه بنابراین امام (ع) راضی به قتل عثمان بوده است، زیرا او قاتلان عثمان را برای آمدن به مدینه به منظور قتل عثمان، ستایش كرده است. پاسخ این است كه چنین اشكالی وارد نیست، زیرا ممكن است آمدن آنها به مدینه تنها برای اعتراض به عثمان بوده باشد، نه برای كشتن او، بنابراین ستایش امام (ع) از ایشان به خاطر اعتراض كه آن اعتراضی بجا و قابل ستایش بوده است، اما قاتلان عثمان و كسانی كه او را در خانه محاصره كردند،- كه

گروه كوچكی بودند- شاید در آن میان از مردم مصر جز اندكی نبودند، و در سخن امام (ع) چیزی كه مشعر بر مدح قاتلان عثمان باشد وجود ندارد. كلمه ی سرادق را برای ظلمی كه فراگیر نیك و بد و حاضر و مسافر می باشد، استعاره آورده است، همچون چادری كه در برگیرنده ی اهل چادر است، امام در سخنان خود معروف و منكر را در مقابل هم آورده، و مقصود نفی منكر نبوده است، بلكه مقصود امام (ع) نفی خودداری از منكر می باشد. دوم: عبارت: اما بعد... برادر مذحج سرآغاز نامه است: در این عبارت مردم را به طور اجمال از فرستادن اشتر مطلع ساخته و او را به اوصافی معرفی كرده كه باعث میل و رغبت ایشان بدو گردد، و از همت والا و دلبستگی او به تدبیر جنگی و آمادگی اش در برخورد با دشمن، به طور اشاره و كنایه با این عبارت بیان داشته است كه او را به هنگام ترس خواب نمی رباید، و در وقت بیم و هراس از دشمنان به دلیل شجاعت و بی باكی، هراسی به دل راه نمی دهد، و مطلب را با این تعریف مورد تاكید قرار داده و فرموده است كه او بر تبهكاران از آتش سوزنده تر است. و این توصیف با همه ی مبالغه ای كه دارد وصف درستی است. زیرا برخورد او با تبهكاران باعث ظن آنان به نابودی و سالم نجستن از

دست او می شد در صورتی كه وجود آتش سوزان چنین نیست چون امید به فرار از آتش و خاموش كردن آن وجود دارد آنگاه پس از شمردن اوصاف برجسته ی مالك، نام او را ذكر كرده است كه این روش رساتر می باشد چون مهمترین هدف تعریف مالك بوده است، نه تنها نام بردنش. مذحج، به فتح میم، مانند مسجد: پدر قبیله ای از یمن، مذحج بن جابر بن مالك بن نهلان بن سباست. نخفع: بخشی از همین قبیله است، و اشتر از قبیله ی نخعی است. سوم: مردم را مامور به هدف یعنی گوش فرادادن به مالك و اطاعت از امر او كرده است، نه بدون قید و شرط، بلكه تا آنجا كه اوامر او مطابق و موافق حق باشد. و به حسن امتثال امر وی به وسیله ی قیاس مضمری اشاره فرموده كه صغرای قیاس این گفتار امام (ع) است: فانه سیف الضریبه... ضربتش، لفظ شمشیر را به اعتبار این كه مالك، بر دشمن حمله می برد و همچون شمشیر نابودشان می كرد، استعاره آورده و با ذكر واژه ی الظبه استعاره ی ترشیحی به كار برده است. و این تعبیر كه او شمشیری است كه كند نمی شود و ضربتش سخت موثر است كنایه از آن است كه مالك با موفقیت حوادث را پشت سر می گذارد بدون اینكه در آنها توقف و یا عقبگرد كند. اضافه نابی به كلمه ی الضریبه اضافه ی اسم

فاعل به اسم مفعول است، یعنی: آن شمشیر بی اثر نسبت به محل ورود و مضروب خود نیست. و كبرای قیاس در حقیقت چنین است: و هر كسی كه چنان باشد لازم است مقدم داشته شود و اگر در مورد جنگ و امثال آن فرمانی دهد، باید فرمانش را اجرا كرد. چهارم: امام (ع) به ایشان دستور داده است تا حركتشان به سمت جبهه ی نبرد و بازایستادن ایشان از جنگ، بر طبق امر مالك باشد، و بر این مطلب وسیله ی قیاس مضمری توجه داده است كه صغرای آن عبارت است از گفته ی امام (ع): فانه امری زیرا آن فرمان من است. و به كنایه این مطلب را بیان داشته است كه مالك، در جنگ و امثال آن دستوری نمی دهد، مگر این كه بجا و بموقع باشد، زیرا اوامر امام (ع) این چنین بوده است، بنابراین هر كسی كه موافق آن دستورها حركت كند پس دستورهای امام (ع) نیز چنین است، و مقصود امام (ع) این نیست كه تمام اوامر مالك از كلی و جزئی به طور معین و به تفصیل مطابق اوامر اوست، بلكه مقصود امام (ع) این است كه به مالك قوانین كلی سیاسات و تدبیر مدن و فنون جنگ را آموخته و او را به حدی آماده كرده است كه می تواند اجتهاد كند و جزئیات امور را از روی آموخته ها استخراج نماید. پنجم: به مردم مصر اطلاع داده است كه ای

شان را، به همه ی نیازی كه خود آن حضرت در مشورت و تدبیر امور به مالك داشته است، بر خویش مقدم داشته است، و این مطلب را از باب منتی بر آنها بیان داشته تا از وی قدردانی و سپاسگزای كنند، و به دلیل ایثار خود نسبت به آنها در فرستادن مالك نزد آنها به این بیان اشاره فرموده است كه او خیرخواه ایشان، دارای قوت قلب و در مقابل دشمنان پایدار و نستوه است، و در عبارت در كوبیدن دشمن استوار است، به همین مطلب اشاره فرموده است اما مصلحت امام (ع) در این ایثار، همان پایداری و بقای حكومت به مصلحت مردم بوده است، توفیق از جانب خداست.


صفحه 133.